بصیرت عاشورا

چفیه ای که جا ماند

جمعه, ۱۰ خرداد ۱۳۹۲، ۱۲:۴۱ ب.ظ

اولین باری بود که راهی کربلا می شد. قرارمون حرم حضرت معصومه(س) بود. از شهرری راه افتادم و دو ساعت بعد به قم رسیدم. جعفر که کوله بار این سفر را کنار دستش گذاشته بود،روبروی گنبد طلایی کریمه ی اهل بیت (س) منتظر بود. چه حسّ غریبی داری وقتی داغ دوری از حرم جگرت را سوزانده باشد و بخواهی مسافر ارباب را بدرقه کنی. شاید حسادت . شاید غبطه  و شاید... . بعد از سلام و احوالپرسی و صحبتهای عاشقانه از حرم ابی عبدالله (ع) و التماس دعا گفتن ها،نوبت به سفارش سوغاتی و التماس های مادی رسید. به جعفر گفتم فقط یه درخواست دارم و آن هم چفیه. او هم با کمال میل پذیرفت و ده روز بعد مسافر کربلای ما از بهشت همراه با یک چفیه برگشت.

اولین باری بود که راهی کربلا می شد. قرارمون حرم حضرت معصومه(س) بود. از شهرری راه افتادم و دو ساعت بعد به قم رسیدم. جعفر که کوله بار این سفر را کنار دستش گذاشته بود،روبروی گنبد طلایی کریمه ی اهل بیت (س) منتظر بود. چه حسّ غریبی داری وقتی داغ دوری از حرم جگرت را سوزانده باشد و بخواهی مسافر ارباب را بدرقه کنی. شاید حسادت . شاید غبطه  و شاید... . بعد از سلام و احوالپرسی و صحبتهای عاشقانه از حرم ابی عبدالله (ع) و التماس دعا گفتن ها،نوبت به سفارش سوغاتی و التماس های مادی رسید. به جعفر گفتم فقط یه درخواست دارم و آن هم چفیه. او هم با کمال میل پذیرفت و ده روز بعد مسافر کربلای ما از بهشت همراه با یک چفیه برگشت.

 

خلاصه، ماجرای وصلت ما و دوست جدید از اینجا شروع شد. همان دوستی که با هم عقد اُخوت بستیم و عهد کردیم که تا آخر کنار هم باشیم. اما پس از سه سال رفیق نیمه راه شد و عهدش را شکست. سه سال بعد در روز سه شنبه 7 خرداد 92. با دوستان آماده شدیم و به سمت مسجد امام حسن عسگری(ع) حرکت کردیم. قرار بود همراه بچه ها فضای مسجد را برای برنامه ی شب آماده کنیم. چفیه را با این نیت که روی دوشِ آقا سعید بندازم از بالای تخت برداشتم و راهی مسجد شدیم. وارد مسجد که شدیم چند نفر از دوستان مشغول آماده کردن سکوی مراسم بودند. بنر بزرگی که پشت سِن زده شده بود با تصویر بزرگی از امام خمینی(ره) و امام خامنه ای(روحی له الفداء) و آیه ی إن الذین قالوا ربناالله ثم استقاموا ، زیبایی خاصی را به صحن مسجد امام حسن(ع) بخشیده بود. نزدیک اذان بود . جمعیت زیادی در حال ورود به مسجد بودند.چند دقیقه بیشتر طول نکشید که فضای حیاط  پر از جمعیت شد . با صدای تکبیر پیرمردی همه آماده اقامه نماز شدند. بچه هایی که مشغول کار بودند دست از کار کشیدند و با عجله به سمت صف های نماز رفتند. در همین حین با محسن دنبال جایی برای ایستادن گشتیم. امّا جایی نبود. میان جمعیت فضایی خالی پیدا کردیم که فرش نداشت. محسن چشمش به همان چفیه که به دوشم تکیه کرده بود افتاد و گفت سریع چفیه ات را بنداز زمین و نماز را بخوانیم. چفیه را روی زمین پهن کردم. الله اکبر...سبحان ربی الاعلی و بحمده...السلام علیکم و رحمة الله و برکاته. نماز که تمام شد با چند تا از بچه ها دست نوشته هایی را که سخنان امام خامنه ای،علامه مصباح،آیت الله جوادی آملی و چندین شعار روی آن نقش بسته بود،به دیوارهای مسجد چسباندیم. یکی از دوستان گفت:چفیه ات را بده تا وقتی دکتر اومد بندازیم رو دوشش. من که خودم با همین نیت چفیه را آورده بودم و احتمال می دادم که فِراق،عاقبت من و این دوست سه ساله باشد،وداعی تلخ کردم. امّا خوشحال بودم این چفیه که بارها متبرک به ضریح امام رضا(ع) شده بود و از سرزمین مقاومت و آزادگی یعنی کربلا به دستم رسیده بود و همراه من در هیئت اشک می ریخت،بر شانه های مردی میفتد که پایش را در همان زمین مقاومت و ایستادگی از دست داده است. دلخوشی ام این بود چفیه ای که نماد مقاومت است به شانه های پر توان همان مردی جا خوش می کند که قرار است در مسیر "هیهات مناالذله" ای که سالار شهیدان برای بشریت ترسیم کرده است قدم بردارد. 

 

القصه؛ سخنان حاج آقا پناهیان و مداحی حاج مهدی سلحشور تمام شد.دکتر جلیلی با استقبال پرشور مردم به بالای سکو رفت. خروش مردم دیدنی و کم نظیر است. همان دوستی که چفیه را گرفت پشت سر دکتر می ایستد و آن را روی دوش جلیلی می اندازد. قهرمانِ جنگ با سران استکبار حالا روبروی هزاران نفر از مردم قرار گرفته است.صل علی محمد،یاور رهبر آمد. نه سازش نه تسلیم،یار جلیلی هستیم. شعار ما یک کلام،مقاومت والسلام. برگ برنده ی ما، شهید زنده ی ما. آقا سعید که انگار دوست ندارد شعارها مربوط به شخص ایشان باشد، همان ابتدا از مردم تشکر میکند. ناگهان سرود عاشقانه ی حسین حسین شعار ماست،شهادت افتخار ماست در فضای بزرگ مسجد امام حسن عسگری(ع) طنین انداز می شود. جمعیت یکپارچه این شعار را تکرار می کنند. آقا سعید هم دستش را روی سینه اش می گذارد و همراه با عاشقان حسین(ع) مشغول سینه زنی می شود.

 

انصافا آن چفیه جلوه ی زیبایی به آقا سعید داده است. پارچه ای که نماد ایستادگی است حالا روی دوش مردی است که شعارش همان شعار اماممان خامنه ای است. إن الذین قالوا ربناالله ثم استقاموا. همان شعاری که در پرتو آن فتح و نصر محقق میشود. صحبت های جانبازِ راه انقلاب تمام می شود. دلهره ی من بیشتر شده و سرعت غیر مجازِ قلبم از حد گذشته است. جمعیت به سمت سِن هجوم برده اند. جوانی از میان جمعیت همان چیزی را از آقا سعید طلب می کند که خشمِ من را که نه ، بلکه دلهره ام را بیشتر می کند.

 

آقای جلیلی؛چفیه تان را به من می دهید؟ آقا سعید جواب می دهد که چفیه برای من نیست. از دوستانی که کنار سکو ایستاده اند اجازه میگیرد و سوال می کند که چفیه را بدهم؟ جواب مثبت دریافت می کند. چفیه را از دوشش برداشت و همان لحظه ای که ماشینِ قلبم آمپر چسباند ، آقا سعیدِ جانبازِ ما که پایش در کربلای 5 جا ماند،چفیه را دو دستی تقدیم آن جوان کرد. این بود قصه ی ما و آقا سعید و چفیه ای که جا ماند. پایدار باشی و پایدار بمانی آقا سعید.

۹۲/۰۳/۱۰
مصطفی گرجی

لبیک  (۲۱)

سلام با مطلب پاسخ به شبهاتی درباره جلیلی بروزم حتما تشریف بیارین
۱۱ خرداد ۹۲ ، ۱۳:۳۳ روایت شیدایی
ینی این همه نوشتی که بگی این چفیه تو عکس مال منه؟ آیا تعریف از چفیه خود کار خوبیست ؟ آیا از اینکه آقام جلیلی دلبستگی به دنیا ندارد دلخورید؟

.
.
- آیا تعریف از چفیه خود کار خوبیست ؟
- نه نوزده است
۱۱ خرداد ۹۲ ، ۱۹:۴۸ مصطفی روحی
سلام
جای ما خالی ....
با سلام احترام
وبلاگ جالبی دارین مطالبتون در رابطه با دکتر جلیلی جالبن خوشجال میشم به وبلاگ ما هم سر بزنید
۱۵ خرداد ۹۲ ، ۰۱:۳۹ روایت شیدایی
راستی چفیه رو رفیق داداشم گرفته
کلی بهت خندیدم راضی باش
پایداری همیشه جواب می دهد
پاسخ:
سلام
خدارو شکر سارق پیدا شد
بگو چفیه را بیاره
سلام.
وب قشنــــــــــــــــــــــــگی دارید.
درود.
وبلاگت سرشار از آرامش است.
مارو فراموش نکن منتظر نظراتتونم.
۱۶ خرداد ۹۲ ، ۲۱:۵۳ صادق صداقت
سلام
تومستند آقای جلیلی هم نشون داد که چفیرو می ده به کسی
یاعلی برادر
به ماهم سر بزن
۱۷ خرداد ۹۲ ، ۱۵:۰۹ سیدامیر ولایی
احسنت..
۱۸ خرداد ۹۲ ، ۲۰:۱۷ میلاد گودرزی
اجرکم عندالله...
ان شاالله یه چفیه از آقا قسمت تون بشه...

یاعلی
پاسخ:
تو خواب که زیاد از آقا چفیه گرفتم
انشاالله که نصیبمون بشه
آقای چفیه به امید خدا به روزم ... سری بزنید
سلام پستی زدم با عنوان در احد چه گذشت تشریف بیارین
منم یه بار تو بازی دراز برا چند دقیقه جاش گذاشتم. دیوونه شدم تا پیدا شد...
اونروز فهمیدم خیلی گیر دنیام. نه برای چفیه که معتقدم برای این دنیا نیست. برای دلبستگی ای که گاهی خودخواهم میکنه...
۰۷ تیر ۹۲ ، ۱۸:۳۵ دختر آسمان
الان که بعد انتخاباته و دارم مطالبتون رو میخونم.قلب اتیش میگیره...یه چیزی هم که نمیدونم چیه داره بدجوری گلوم رو اذیت میکنه...
خوش به حال چفیه تون
سلام علیکم
عالی نوشته بودید
ان شالله که خودتون کربلا مشرف بشید و چفیه بخرید !
یاعلی
سالیانیست که غــوغای جـنون در سر ماست
مقـــصد قافـله ی عشـق و جـنون کـربوبلاست

عاشــقان را غــم هجـران صنم ســنگین است
دستشان هر شب و هر روز به درگاه خـداست

کوری چشـــم همــه بوالهـــوسان ، بدخـواهان
پرچــــم نهضــــت خــونین حســــینی بالاسـت

قصه ی لیلی و مجـنون همه اش افسانه است
قصـــه ی واقــــعی لیلی و مجـــنون اینـجاست

زیر شمشــــیر غــم عشــق به رقــص آمـده اند
رقصـــشان در شـــرر و بارش ترکــش زیــباست

مرشــــد ما به ره جـنگ خمــینی (ره) می بود
گرچـــه او نیســـت ولی راه ولایـــت برجاست

اینــــــک اما به خـــــدا کشـــور ما نورانیســـت
چونکه ســـید علی خامــنه ای رهـــبر ماست

گـــر بســـازند ز ســـــرها و ز پیــــــکرها کــوه
کس نبیند که نویســــــــند ولایــــــت تنهاست

ما هــــمان نســــل جـوانیـــم که ثابت کردیـــم
جانمــــان هــــدیه ی ناچـــــیز بـرای آقــــاست

گرچـه بر ما همــــه ی عالمـــیان طعـــــنه زنند
راه مـا راه بروجـــــــردی و خــــــرازی هـــاست

راه صـــــیاد و کــریمــــی و قمــــــی و کلــــــهر
همـــت و باکــری و کـاوه و زین الـــدین هاست

راه شهــــــــبازی و مـــــیرافضــــــلی و وزوایی
دین شعاری و علی هاشـمی و پیچک هاست

راه چمــــــران و بریــهی و حســین صحــــرایی
احـــــمد کاظــمی و عاصـــمی و نوری هاست

راه ردانی و تهـــــــرانی و خــــــــــادم صـــــادق
عارف و مسـجدی و طوسی و انشایی هاست

راه جاویـــــدی و اســـــلامی و مهــــــدی زارع
بادرام و حســن باقــــــری و حاتــــــــم هاست

راه ما راه علی(ع) و حسن(ع) و فاطمه(س) است
راه ما راه حسین بن علی(ع) خون خداست

ما همــــــه مالــک و ســلمان و ابوذر هستیم
تا زمــــــــــانی که به دل نـــــــــــور ولاســـــت

بارها گفـــــــــتم و صد بار دگـــــر می گــــویـــم
هـــرچه داریــم کـــنون از برکات شـــــــهداست !

محمد قاسمی

سلام

داستان زیبایی بود ، اشالله خدا ایشون رو برای نظام و ولی فقیه حفظ کنه !

التماس دعا

یاعلی
خاکستر وجود مرا گر دهند به باد

از اشتیاق رو به سوی کربلا کنم
سلام
این مطلبت رو الان خوندم
اون لحظه ای که داشت چفیه رو میداد
با خودم گفتم من که میدونم صاحبش یکی دیگه است ولی خب دیگه....
بیچاره صاحبش
پس مال شما بود
۲۲ دی ۹۲ ، ۱۲:۰۵ نقی رحمت زاده
نگو ریا میشه!!!!!!!!!!
دادا این همون چفیه ای که تو جنوب تعریف کردی و اندازه 8 سال دفاع مقدس ازشخاطره گفتی؟
راست میگی چفیه برای تو
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!
پاسخ:

بله

برای بنده ی حقیر بود

لبیک

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.