بصیرت عاشورا

۱ مطلب در خرداد ۱۳۹۲ ثبت شده است

اولین باری بود که راهی کربلا می شد. قرارمون حرم حضرت معصومه(س) بود. از شهرری راه افتادم و دو ساعت بعد به قم رسیدم. جعفر که کوله بار این سفر را کنار دستش گذاشته بود،روبروی گنبد طلایی کریمه ی اهل بیت (س) منتظر بود. چه حسّ غریبی داری وقتی داغ دوری از حرم جگرت را سوزانده باشد و بخواهی مسافر ارباب را بدرقه کنی. شاید حسادت . شاید غبطه  و شاید... . بعد از سلام و احوالپرسی و صحبتهای عاشقانه از حرم ابی عبدالله (ع) و التماس دعا گفتن ها،نوبت به سفارش سوغاتی و التماس های مادی رسید. به جعفر گفتم فقط یه درخواست دارم و آن هم چفیه. او هم با کمال میل پذیرفت و ده روز بعد مسافر کربلای ما از بهشت همراه با یک چفیه برگشت.

۲۱ نظر ۱۰ خرداد ۹۲ ، ۱۲:۴۱
مصطفی گرجی