یادش بخیر 17 یا 18 دی ماه دو سال پیش بود که داخل مترو بودم. یه دفعه تب شعری ام گل کرد و چند بیت برای عشقم حضرت سیدعلی سرودم به سبک و قافیه ی شعری که خودشان سرودند. گفتم یه بار دیگه البته اینبار تو فضای بلاگ منتشرش کنم.هرچند که وزنش یه جاهایی مشکل داره و سعی هم نکردم که درستش کنم و این همان چیزی است که در عرض چند دقیقه سرودمش. اما به بزرگواری خودتان ببخشید. مهم اینه که از دل برون آمده است و انشاالله بر دل نشیند.
شعری تقدیم به حضرت سید علی(روحی له الفدا)
سرخوش ز علی رهبر عرفانی خویشم
شوریده دل آن مه ایمانی خویشم
بعد از سفر روح خدا در شب غربت
دلبسته به دلدار خراسانی خویشم
سرباز شدم در ره دلداری دلدار
خرم دل و جان زین ره دلداری خویشم
یک چند پشیمان نشوم زین عمل خویش
عمریست پریشان ز پریشانی خویشم
گفتند که این قافله سر میرسد اما
من پشت سر رهبر طوفانی خویشم
تا کور شود چشم عدو و سر فتنه
جان میدهم و شاد ز جانبازی خویشم
آخر تو دهی پرچم اسلام به صاحب
تا روز فرج یار علمدار خراسانی خویشم
اللهم احفظ امامنا الخامنه ای